ارزش

ارزش، همان حقیقتی است که برای آن زندگی می کنم...

ارزش

ارزش، همان حقیقتی است که برای آن زندگی می کنم...

کفترباز باش، ولی کار امام را راه بنداز!

...روایتی را در رابطه با این که «اولویت با چیست؟» می‌خوانم. در رجال کشّی که از منابع مهم‌ترین منابع رجالی ماست، زید مفضل -که همین مفضل‌ابن‌عمر است و توحید مفضل در حقیقت قرائت حضرت بر مفضل است- در مباحث توحیدی در صفحه 326 (کتاب کشی) آمده که أنّ عدّتاً مِن اهل الکوفة کَتَبوا إلی الصّادق علیه السلام فقالوا انّ المُفضّل یجالس الشّتار و اصحابَ الحَمام. عده‌ای نامه نوشتند به امام صادق(ع) و گفتند که مفضل با لات و لوت‌ها و کفتربازها می‌چرخد. شما نامه‌ای به مفضل بنویس تا خودش را جمع و جور کند. بالاخره برای تیپ علما و اصحاب شما این جریان خوب نیست. حضرت نامه نوشتند و سرش را هم مهر و موم کردند و گفتند این را به دست مفضل برسانید. امام نامه را به دست یک سری از بزرگان اصحاب دادند تا به مفضل برسانند. نمی‌دانم این اسم‌ها را چقدر می‌شناسید، محمدبن مسلم، زراره، حجربن‌زائده، عبداله‌بن‌بکیر و ابوبصیر. اینها از بزرگان اصحابند. می‌روند کوفه نامه را می‌دهند به مفضل. او نیز نامه امام را باز می‌کند و جلوی بقیه شروع می‌کند به خواندن. فاذا فیه بسم الله الرّحمن الرّحیم اشترِ کذا و کذا و اشتَرِ کذا. امام گفته بودند بسم الله الرّحمن الرّحیم، این لیست خرید من است. بخر و بیاور. اینها تعجب می‌کنند که این چه نامه‌ایست. صورت مسئله چی بود و این نامه چیست. نامه را می‌چرخانند دارَ الکتاب إلی الکُل. همه می‌بینند که لیست خرید است. و لم یَذکُر قلیلاً و لاکثیراً بِما قالوا فیه. امام چیزی از بحثی که مفضل با کفتربازها می‌چرخد نیاورده است. مفضل به این‌ها می‌گوید به هر حال امام لیست خرید داده چه کار می‌کنید؟ می‌گویند که خوب این پول زیادی می‌خواهد. هذا مالُ العَظیم حتی ننظر و نجمع و نَحمِل الیک و لم نُدرک الا نراک بعد نَنظُر فی ذلک. خلاصه‌اش شد اینکه ما اول باید برویم یک سری کمیسیون‌های اقتصادی تشکیل دهیم و مطلب را بررسی کنیم. جلساتی با هم می‌گذاریم و نتیجه جلسات را به تو می‌گوییم. بعداً بررسی می‌کنیم که این صورت خرید امام را چه طور بخریم. می‌گویند می‌رویم مدینه یک سری جلساتی می‌گذاریم و می‌آییم. این را می‌گویند و می‌روند. و أرادوا الانصراف همین که می‌خواهند که بروند مفضل می‌گوید نه نهار را باشید و بعد بروید. فَحَبسهم لغذائِه و وجّه المفضل الی اصحابه الذین سَعَوا بهم. بعد مفضل می‌رود همان قومی که به آنها سعایت شد، همان کفتربازها را می‌آورد، فجائوا فقرأ علیهم کتابَ ابی‌عبداله. برای آنها نامه امام را می‌خواند و می‌گوید امام نامه نوشته است. چه کار می‌کنید؟ این نامه امامتان است، چه کار می‌کنید؟ می‌روند و هنوز غذای آن مهمان‌ها تمام نشده برمی‌گردند و پول‌ها را جلوی مفضل و این‌ها می‌ریزند. قبلَ أن یَفرُقَ هولاءِ من الغذات. فقال لهم المفضل تأمرونی ان اطرُدَ هولاء مِن عندی؟ شما می‌گویید من اینها را از دور خودم برانم؟ تَظُنون ان الله تعالی یحتاج الی صلاتِکم و صومِکم؟ گمانتان بر این است که خدا محتاج نماز و روزه شماست؟ کار امام را راه بیندازید. کفترباز باش ولی کار امام را راه‌ بنداز. خواست امام را اجرا کن.

برخی می‌گویند چرا مسئله ولایت در دین روشن نیست. اگر کار کنید می‌بینید که روشن است. مثل نخ تسبیح می‌ماند که دانه‌های تسبیح را به هم وصل کرده است. دانه تسبیح بدون نخ به چه دردی می‌خورد. خود امیرالمؤمنین(ع) در نهج‌البلاغه می‌فرماید حج می‌روید، این سنگ لایضر و لاینفع به چه درد می‌خورد. در روایات حج می‌فرمایند تمام الحج لقاءالامام (من لا یحضره الفقیه، ج‏2، ص578)، این که می‌گویند حج بروید برای این است که دور امام و ولایت جمع شوید و گرنه این اعمال به چه درد می‌خورد. شما یک پراکندگی مطلق در این اعمال می‌بینید. نماز می‌خوانیم، بعد روزه می‌گیریم؛ بعد... این با همه چیز سازگار است با طاغوت و همه چیز سازگار است. این‌گونه معنویت‌ها با همه چیزی سازگار است. اصلی که امامت پیگیری می‌کرد اصل ولایت بود که کار امام را راه بینداز. نگویید مگر امام کار راه‌بینداز نیاز دارد؟ بله واقعاً امام کار راه‌بینداز لازم دارد. ما در روایات داریم لَمْ یَزَلْ أَمْرُ عَلِیٍّ(ع) شَدِیداً حَتَّى مَاتَ الْأَشْتَر (بحارالأنوار، ج33، ص556). امر امام شدید بود تا مالک اشتر مرد. امام به آن عظمت! وقتی مالک رفت امام از کار افتاد. این اهمیت مالک است. هیچگاه معنویت آنچنانی از مالک ذکر نشده است. راجع‌به کمیل نقل شده ولی راجع‌به مالک نقل نشده است. مالک کار راه بینداز امام بود. از تو به یک اشاره از من به سر دویدن...

امام(ره) را دفن نکنید و در خاطرات نبرید. این کار مانند آن است که در مورد امیرالمؤمنین(ع) فقط مطلب بخوانی و بگویی به‌به! عجب امیرالمؤمنینی!... 

 

قسمت هایی از سخنرانی شنیدنی حجت الاسلام قاسمیان (استاد دانشگاه امیرکبیر و مدیر مدرسه علمیه مشکوة) است که با عنوان «احیای غدیر» و به مناسبت سالگرد ارتحال امام خمینی (ره) در 15 خرداد 88 ایراد شده است، و با توجه به فضای انتخاباتی آن زمان، حاوی نکات ارزنده ی معرفتی-سیاسی نیز می باشد.

این آزادی را نمی خواهیم

نه! امیدی به شما نیست، حقارت، آزاد
هرچه خواهید بگویید جسارت، آزاد

 آبروی وطنم یوسف بازار شده ست
ثمن بخس ، فراوان و تجارت ، آزاد

شیختان با همه شیرینی و شهرآشوبی
فتویِ فتنه فرستاد : شرارت ، آزاد

راه بر مشت گره کرده ی مردم بستید
تا به دشمن شود انگشت اشارت، آزاد

 حرم از دست حرامی نگرفتیم که باز
پیک و پیغام فرستید که غارت، آزاد

 پاکدامن وطنم را به کسی نفروشید
خاصه این فرقه ی از قید طهارت، آزاد

 بی وضو زائر این خاک نباید! چه کسی
گفته این قوم نجس را که زیارت ، آزاد؟

الغرض معنی آزادی اگر این باشد
وقت آن است بگوییم اسارت آزاد
(میلاد عرفان پور)

روز دانشجو و یک بحث آرمانی غیر سیاست بازانه

دانشجو در رسانه

1.      عدل یعنی هر چیزی سر جای خودش[1]. پس اگر دیدید چیزی سر جایش نیست، لطفاً به دنبال عدالت نگردید. خواه پول و مقام باشد آن چیز، یا دانشجو و یا حتی رسانه. و طبیعی است که وقتی نه دانشجو سر جایش باشد و نه رسانه، امیدی هم به جایگاه صحیح دانشجو در رسانه نباید داشت.

2.      رسانه همان چیزی است که پیام را می رساند. حالا بماند که آیا خودش یک پیام است یا فقط ابزاری است برای انتقال پیام، اما تردیدی نیست که رسانه می تواند مولد پیام باشد یعنی گاهی مطلبی – مثل یک سخنرانی- تولید می شود و از رادیو یا تلویزیون پخش می شود و گاهی رادیو و تلویزیون خود پیامی را تولید - و توزیع- می کنند. این دو با هم خیلی فرق دارند؛ مثل آن که همه در جریان جنگ 33 روزه و فاجعه قانا بوده اند، ولی همه حق را به آن که شما می دهید نمی دهند؛ کسی که عکس سید حسن نصرالله را در کنار حضرت روح الله نشان می دهد، پیامی را تولید می کند و آنکه او را در کنار بن لادن می گذارد پیامی را.

3.      پس رسانه – آن طور که گروهی گمان کرده اند- آن قدرها هم تابع بنده و شما نیست که خیال کنیم با صنعت فوق مدرن سانسور و دوبلاژ تحول پذیر است و اساساً رسانة منفعل، اگر نگوییم محکوم به فناست، فرجام مبارکی ندارد. آن چه از حداقل های یک رسانه انتظار می رود، رویکرد فعالانه است، یعنی اتکای به داشته ها و نهراسیدن از نداشته ها، و تولید بر اساس توانایی ها و جبران ناتوانی ها. با این نگاه، وظیفه نظارت - که یکی از مهم ترین وظایف رسانه است    - جایگاه خود را پیدا می­کند. نه آن قدر مهم می شود که اهداف عالی را کم­رنگ کند و نه آن قدر به حاشیه می رود که به متخلفین اجازة رشد و خودنمایی دهد. البته این به معنای سخن برخی افراد نیست که می گویند رسانه حد واسطی است بین عامة مردم و نخبگان. چرا که این رویکرد به آن جا می انجامد که بگوییم نخبگان جامعه به سرعت رشد کرده و از سطح عمومی جامعه فاصله می گیرند و این وظیفة رسانه است که چنین خلأی را پر کند و دست عوام را در دست خواص بگذارد. لذا این حرف تا آنجا صحیح است که نتیجه اش منفعل شدن رسانه و خلاصه شدن وظایف آن در «نظارت» نشود.

4.      بهترین نگاه آن است که رسانه را در نوک پیکان جامعه ببینیم نه در وسط یا آخر آن. یعنی رسانه رهبر آن جامعه­ای است که به سوی هدف خود در حرکت است، یک رهبر پیشرو و نه پسرو. برای همین مهم ترین وظیفة رسانه نشان دادن هدف و آرمان جامعه است، همان چیزی که آن را «جامعة آرمانی» می گویند و دقیقاً همین رسانه است که راه رسیدن به آن جامعه آرمانی را ترسیم می کند. البته این نگاه با نقش واسطه­گری رسانه منافات ندارد. پس در یک کلام می توان گفت رسانه وقتی رسانه است که آرمان خواه باشد.

5.        دانشجو یعنی جوان جوینده دانش، چرا که معمولاً با قشر جوان سر و کار دارد. در نتیجه «جوان» و «علم» دو عنصر مهم بحث ما هستند. در باب علم، متوجه افراط و تفریط ها باشید. علم خیلی مهم است ولی از بنده و شما مهم تر نیست. شاید گزاف نباشد اگر بگوییم آن نوری که گفته اند «خداوند در قلب هر که بخواهد قرار می دهد»، این علمی نیست که انسان را به تسخیر در آورده است. یادمان باشد که خداوند همه چیز را مسخر انسان کرده است و انسان را بنده خود نموده  و نه چیز دیگر. پس لطفاً از خود­اقناعی های باطل بپرهیزید که این علوم شما را راضی نخواهد کرد مادامی که عدالت­طلب و آرمان­خواه هستید. اما این را هم بپذیرید که هیچ علمی به خودی خود بد نیست و فقط نیازمند انسانی است که هدایتش کند و صد البته که «چنین انسانم آرزوست...».

6.      پس جایگاه دانشجو در رسانه وقتی درست می شود که جایگاه علم درست شده باشد؛ یعنی رسانة آرمان­خواه، هرگز در باب علم افراط و تفریط نمی کند، نه رشد و جهش علمی را که نیاز بی بدیل جامعه امروز است، فدای کوتاهی ها و رخوت ها می کند و نه آن قدر علم را بالا می برد که با ارزش­تر از کرامت انسانی جلوه کند، مگر نه این است که ما برای انسان شدن آمده ایم و عالم شدن تنها یکی از لوازم انسان شدن است؟!

7.      جوان نیز مظهر آیینه­وار صفا و صمیمیت و همت و شوق به آرمان ها و ایده آل هاست[2]. عشق به آرمان، اوج عدالت طلبی است. هرکه به این محبوب نزدیکتر باشد، منصف تر است و هر که از آن فاصله بگیرد، آینده خود را سخت می کند چرا که آینده از آن عدل است و سخت ترین روز ظالم همانا روز عدل خواهد بود[3]. جوان که سردمدار معشوق ستایی است، آن گاه که به سلاح علم مجهز می­شود قافله آرمان­خواهی را راهی «هدف دست یافتنی» خود می کند تا به جهانیان ثابت کند «جامعه آرمانی دست نیافتنی است». او که هم مرد علم است و هم مرد عمل، با نگاه تیزبین خود نظارت می کند و با اندیشه پویایش راه را می نمایاند و با گام های استوار خویش، آن را می پیماید. پس پر بی راه نیست که بگوییم دانشجو، جوان آرمان خواهی است که نوک پیکان هدایت جامعه را در دست دارد.

8.      یکی از عدل گفتیم، سه تا از رسانه و سه تا هم از دانشجو. نتیجه آن که جایگاه دانشجو در رسانه آن گاه عادلانه خواهد بود که رسانة فعال، «آینة تمام عیارِ جوانِ آرمان­خواهِ علم­جو» باشد. اگر وظیفة رسانه ترسیم ایده آل هاست، جوان دانشجو خود راهنما و راهپیمایِ مسیرِ این تصویر است. یعنی او با استفاده از رسانه، جامعة مطلوب را تصویر می کند و بعد، راه تصدیق این تصویر را فراهم می­آورد. با این توصیف، هم رسانه در خط مقدم جامعه قرار می گیرد و هم دانشجو، و این هر دو واسطه اند بین عامة مردم و نخبگان و فرزانگان جامعه تا فاصلة عوام و خواص را به حداقل برسانند و سرعت جامعه را در نیل به مطلوب حداکثر کنند، در این میان نظاره کند تا لغزشی صورت نگیرد و اگر اتفاق افتاد جبران شود و این یعنی جمع بین سه وظیفة مهم رسانه که فقط با وجود دانش­جوی آرمان خواه ممکن خواهد بود: نظارت، وساطت و هدایت.

9.      پس معلوم می شود آن وقت که دانشجوی ما در رسانه، مقابل مقام مسئول قرار می گیرد و از او آرمان های انسانی خود را مطالبه می کند، جایگاه خود را یافته است و آن گاه که رسانه می شود محمل غصه­پراکنی ها و حدیث نفس های کودکانة دانشجو نماها، ره به ترکستان می برد. این که اکثر برنامه های رسانه به نام «درد دانشجوی امروز»، نمایشگر هوس بازی های عده ای قلیل شود، انحرافی است از آنکه جوان دانشجو در بستری به نام رسانه بپاخیزد و تا وقتی که غذای کودک یتیم را از دهان ظالم نستاند، آرام ننشیند. انگار هر چه می کشیم از افراط ها و تفریط هاست و این صفت جاهلان[4] جز با همت دانش­جویان اصلاح نخواهد شد...



[1] فَقَالَ امیرالمژمنین علیه السلام: الْعَدْلُ یَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا  (نهج‏البلاغة  553   437- .....  ص : 553)

[2] بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى‏ در اجتماع بزرگ مردم یزد 13/10/86

[3] وَ قَالَ امیرالمژمنین علیه السلام یَوْمُ الْعَدْلِ عَلَى الظَّالِمِ أَشَدُّ مِنْ یَوْمِ الْجَوْرِ عَلَى الْمَظْلُومِ (نهج‏البلاغة  534    341- .....  ص : 534)

[4]  قَالَ امیرالمژمنین علیه السلام: لَا یُرَى الْجَاهِلُ إِلَّا مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطاً (بحارالأنوار، جلد 68، صفحه217،باب 66- الاقتصاد فی العبادة)

برای غدیر

-         ای بابا،‌ همه خسته‌اند و بی‌حال. نمی‌شود زمان دیگری و جای دیگری توقف کنیم؟

-         نمی‌شود، امر پیامبر خداست.  

بیش از صد هزار نفر جمع شدند. اما نه به این سادگی، خیلی طول کشید تا جلویی‌ها بازگردند و عقبی‌ها برسند، شاید سه روز. از شدت گرما بعضی لباس‌های خود را به سر افکنده‌اند و بعضی زیر پا انداخته‌اند تا ریگ‌ها به پای آن‌ها آسیب نرساند. همه منتظرند...  

-         عمر من رو به پایان است... شما چه می‌گویید؟

-         شهادت می‌دهیم که به وظیفه‌ات عمل کرده‌ای و دین خدا را به ما رسانده‌ای.

-         اما مسئولیت من تمام نشده، و رسالتم را کامل نکرده‌ام!

-         چرا یا رسول‌الله؟! 

-         این را جبرئیل گفته، او از خدایم پیام آورده که «اى پیامبر، به مردم آن‌چه را که از جانب پروردگارت به سوى تو فرو فرستاده شده است ابلاغ کن، و اگر نکنى رسالت او را ابلاغ نکرده‌اى، و از مردم بیمى به خود راه مده، که خداوند تو را از گزند آنان مصون مى‌دارد. قطعاً خدا این مردم کفرپیشه را به اهدافشان (که تباه کردن دین حق است) هدایت نمی‌کند. (مائده/67)  

همه در شگفت بودند که این چه پیامی است که خدا این‌گونه برایش خط و نشان کشیده است. آن‌گاه پیامبر را دیدند که دست علی را بالا گرفته و فریاد می‌زند:  

-         هر که من مولای اویم،‌ پس این علی مولای اوست...

مَنْ کُنْتُ مَولاهُ فَهذا عَلیٌّ مَولاهُ

(الاحتجاج، ج1، ص60)  

چه پیام شیرینی... بر عمق جان هر انسان پاکی می‌نشیند... انگار خدا هم راضی است... آری، ‌او هم راضی است که این‌گونه اعلام می‌دارد: «امروز دینتان را براى شما کامل ساختم و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را آیین شما پسندیدم.» 

الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی‏ وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً (مائده/3)  

حال، وظیفه‌ی ما در این عید بزرگ چیست؟

پیامبر پاسخ می‌دهد که «غایبان را از این پیام با خبر کنید.»

فلیبلغ الشاهد الغایب  

شما چگونه به این وظیفه‌ی خود عمل می‌کنید؟