ارزش

ارزش، همان حقیقتی است که برای آن زندگی می کنم...

ارزش

ارزش، همان حقیقتی است که برای آن زندگی می کنم...

یک شعر جالب

این همه آتش خدایا شعله اش از گور کیست؟
شهوت این بی نمازان، نشئه ی انگور کیست؟

پرده دانان طریقت در صبوری سوختند
این صدای ناموافق زخمه ی تنبور کیست؟
شیخ بازیگوش ما از بس مرید خویش بود
عطسه ای فرمود و گفت این جمله ی مشهور کیست!


پنج استاد حقیقت حرف شان با ما یکی ست
راستی در پشت این دستورها دستور کیست؟

آب نوشان ادّعای خضر بودن می کنند
رنگ پیراهان اینان وصله ی ناجور کیست؟

دست این پاسور بازان هر که دل را داد باخت
دوستان چشم شما در انتظار سور کیست؟ 

دین و دل دادند یارانم در این شرب الیهود
شیخ ما در باده گم شد ، مست ما مستور کیست؟

این که خضرش خوانده اید، اسکندر مقدونی است
این که دریایش لقب دادید چشم شور کیست؟

این که بر آن گوش خود بستید،  صور محشر است
این که شیطان می دمد دائم در آن شیپور کیست؟

آن که می زد روز و شب پیوسته لاف اختیار
این زمان ترس از که دارد؟ این زمان مجبور کیست؟

بعد طوفان جز کفی در کیسه ی امواج نیست
شاه ماهی های این دریا ببین در تور کیست!
(علیرضا قزوه - مهرماه ۱۳۸۸)

نقدی کوتاه بر سریال پنجمین خورشید

۱- بازی با زمان ایده تکراری است که اگر هزار بار هم استفاده بشه بازم جذابه چون آرزوی آدم هاست. پس پنجمین خورشید در این باره هنری نکرده بود. 


۲- قبول دارم که این سریال مساله جبر و اختیار رو خوب پرداخته بود اما مساله شناسی ش ایراد داشت. الان مشکل جامعه ما جبر و اختیاره؟ 


۳- یادمون باشه رسانه هدایت گر جامعه است خودش مسائل مهم را مطرح می کند و خودش هم حل می کند. در جامعه ای که خودش را به ظهور می رساندمسائل مهمتری وجود دارد. اما از آن جا که در بیابان یک قطره آب غنیمت است، به نظر من در مجموع سریال قابل دفاعی بود. 

 

ارزش

قرآن مظلوم...

أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا[i]  

آیا در قرآن تدبّر نمى کنند؟ بلکه بر دل هاى آنان و هم مسلکانشان قفل هاى مخصوص دل ها قرار گرفته است.  

شاید همین توبیخ خداوند کافی باشد برای این­که به خود آییم و ببینیم چقدر با قرآن فاصله داریم که اگر غفلت کنیم، مورد شکایت پیامبر اعظم قرار می­گیریم، آن­گاه که به درگاه حضرت حق شکوِه می­کند:    

«یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا[ii]»  

پروردگارا، کافران و گنهکاران قوم من این قرآن را وانهادند.  

و چه کسی می­تواند ادعا کند که حق قرآن را ادا کرده است و روز محشر در مقابل رسول خدا شرمنده نیست...  



[i] سوره­ی محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم/24

[ii] سوره­ی فرقان/30

نقدی بر بهاییت

ما با «اسرائیل» و «بهائی ها» نظر مخالف داریم و تا روزی که مسئولین امر؛ دست از حمایت این دو طبقه برندارند؛ ما به مخالفت با آنها ادامه می دهیم[i] ...»

  امام خمینی رحمه الله علیه

به نظر می رسد که بهاییان در معرفی دین خود کمی مظلوم نمایی می کنند و حقایق را آن طور که هست بروز نمی دهند به گونه ای که گاه در ذهن مخاطب سوال می شود که چون این دین تفاوت چندانی با ادیان دیگر ندارد، پس چه فرقی است بین مسیحیت و بهاییت که در جمهوری اسلامی ایران یکی محترم است و دیگری محکوم؟

برای یافتن پاسخ، لازم است از متدینین به این دین چند سؤال بپرسیم. این سؤال ها همان نقدهایی هستند که ما بدون جواب خدمت مخاطبین عزیز ارائه می کنیم تا خود به قضاوت بنشینند:

اولاً بهاییان تاریخچه دقیقی از دین خود ارائه نکرده اند(لااقل تا کنون به دست ما نرسیده است) اما مسلمانان در منابع متعددی ریشه های آن را به خوبی معرفی نموده اند. به هر حال باید معلوم باشد که این دین از کجا شروع شده و چگونه رشد یافته است؟ ما ادعاهای زیادی را از زبان مسلمانان شنیده ایم؛ اگر آن ها را نمی پذیرند باید پاسخ مناسبی بدهند وگرنه طبیعی است که همگان این فرقه را «ضاله» قلمداد کنند. ای کاش مجال بود که تاریخ این دین را از نگاه مسلمین بیان کنیم و از بهاییان بخواهیم بدون مغلطه ما را قانع کنند!

ثانیاً همه پیامبران برای اثبات ادعای خود به پیغمبری مراحل معینی را طی نموده اند که مهمترین آن ها معجزه ایشان بوده است. در طول این تحقیقات –اگر چه نا چیز- ما در باره معجزه بهاءالله یا هر کس دیگری چیزی نشنیده ایم. سؤال این جاست که چه چیزی باعث شده پیروان این دین به آن بگروند و چه چیز حجت را بر ایشان تمام کرده است؟ آیا زیبایی های دین آن ها را جذب کرده یا معجزات خارق العاده رهبران؟

ثالثاً در وبسایت رسمی جامعه‌ی جهانی بهائی آمده است که بهائیان معتقدند که بهاءالله، بنیانگذار دین بـهائی (۱۸۱۷-۱۸۹۲)، جدیدترین فرستاده الهی در سلسله پیامبران پیشین چون ابراهیم، موسی و بودا و زردشت و مسیح و محمد است. حال باید دید که آیا ادیان دیگر چنین چیزی را تأیید می کنند یا نه؟ مثلاً اگر چه اسلام مسیحیت امروز را منحرف شده می داند ولی اصل آن را می پذیرد و بالعکس نوید ظهور دینی مثل اسلام در تورات و انجیل وجود دارد. لازم است که بهاییان اثبات کنند که ردی از تأیید دینشان در کتب و ادیان پیشین بوده وگرنه این ادعا هم گزاف خواهد بود!

رابعاً به نظر می رسد که  بهاییت با سایر ادیان تفاوت اساسی داشته باشد. طبیعی است که اگر این دین هم مثل یهود و مسیحیت می بود، مبارزه با آن و تحریم کردن آن در جامعه اسلامی غیرعادی باشد اما اسناد نشان می دهد که این دین با سایر ادیان فرق دارد و غیر از تفاوت ماهوی آن – در جعلی و ضال بودن- در نوع فعالیت ها نیز، متمایز از دین های دیگر عمل کرده است. چنان چه خود معرفی کنندگان این دین و مظلوم نمایان آن قوانین جمهوری اسلامی را چنین تبیین می کنند:

«در جمهوری اسلامی ایران، دین بهائی، به عنوان یک دین ساختگی به شمار می‌رود. به طور مثال، در ضوابط عمومی پذیرش ثبت‌نام دوره‌های مجازی دانشگاه صنعتی اصفهان بند ۲، آمده‌است: «نداشتن عناد با نظام جمهوری اسلامی ایران. توضیح: مصادیق عناد شامل ...۴- تبلیغ ماتریالیسم و ادیان ساختگی...» این شرایط در سایت سازمان سنجش آموزش کشور نیز ذکر شده است. البته همانطور که دیده می‌شود تبلیغ بر خلاف قانون است و نه اعتقاد به یک موضوع خاص..»

در این متن دو نکته مهم نهفته است اول آن که خود بیان می دارند که دین آنها از نگاه مسلین «الهی» نیست و برعکس «ساختگی» است. و دوم آن که مسلمین بخاطر اعتقاد به این دین، آن ها را تحریم نکرده اند بلکه به خاطر فعالیت های تبلیغی شان چنین برخوردی با ایشان داشته اند. شاید همین جا بتوان فهمید که آنان،  آن گونه که خود را معرفی کرده اند نیستند بلکه شایعه های بین مردم صادق تر از بیان خودشان است. شاید آنان واقعاً مروج بی حجابی، ازدواج با محارم و خدا دانستن بنده ای گناهکار به نام میرزا حسین‌علی نوری هستند. شاید آنان مشغول منحرف کردن جوانان مسلمان ایرانی هستند و حضورشان در دانشگاه ها هم از این جهت مضر باشد. شاید...

خمینی کبیر، بهاییت را از همه بهتر شناخت. فرزانه مخلوقی که افتخارش عبودیت ذات باری تعالی بود، خوب می دانست که چه کسی به جنگ خدا آمده است.کسانی که دم از وحدانیت خدا می زنند و بهاء را دنباله رو عیسی و موسی و محمد می دانند، توسط امام خمینی به روشنی معرفی شده اند:

«یک گرفتاری بسیار بزرگی که خطر عظیم بنیان‌کن در پیش دارد، العیاذ بالله تعالی، قضیه نفوذ فرقه ضاله بهائیت است که در غالب تشکیلات، علی المحکی و المعروف، نفوذ دارند و روز به روز دامنه‌دارتر می‌شود و من نمی‌دانم عاقبت کار اینها به کجا ختم می‌شود و من احتمال می‌دهم آنها به همین زودی شروع به کار کند، به طور علن و با غفلت مسلمین ایجاد فتنه و خطر عظیم نمایند.»

«...آقا بترسید از اینها(بهائیان و عمال صهیونیسم)؛ یک جانورهائی اند اینها. در یک وزارتخانه موجود است . من انگشت رویش گذاشتم پیش یکی از وزرا. گفت اینطور نیست. بعد شاهد برایش فرستادم که با سند نوشته بود که این جوری (بهائی )است. الان هم موجود است و من اسم کثیفش را نمی برم. در وزارتخانه موجود است . در ارتش موجود است . خوب ؛ ای ارتش محترم ! توی دهن اینها بزن . تو مسلمانی . صاحب منصبان ارتش ؛ خوب بسیارشان مردم خوبی هستند[ii]...»



[i] صحیفه نور- ج1- ص77

[ii]  صحیفه نور –جلد 1- ص389 

خفن ترین و متفاوت ترین پارتی

دختر، پسر، بچه، بزرگ... همه بودند. عجب پارتی باحالی بود. با همه پارتی ها فرق داشت. هم جاش هم غذاش هم مشروباش هم... 

بر عکس همه جا که چراغ ها رنگارنگه این جا اصلا چراغ ها خاموش بود.

بر عکس همه جا که ده تا خواننده داره این جا فقط یکی داشت.

بر عکس همه جا که پارتی ها مخفیانه است، اینو همه دیدن، تابلو تابلو بود.

بر عکس همه جا که خوش مزه ترین غذاها رو می دن این جا اصلا غذا ندادن.

برعکس همه جا که مشروب های خفن می دن این جا فقط چایی دادن.

به جای این که دختر و پسر قاطی باشه، برای حفظ کرامت انسان ها این ها از هم جدا بودن.

به جای پرداختن به هوای نفس به کرامت نفس پرداختن.

به جای خنده های مستانه همه زار می زدن.

به جای این که دروغکی بخندن و بگن ما خوشیم، واقعا گریه می کردن و واقعا لذت می بردن، حیف که نمی تونستن به بیرونی ها حالی کنن.

به جای اینکه منت یه صاحب خونه عوضی رو بکشن، مهمون یه باوفا بودن، یه مهمون نواز قشنگ.

....

حیف که داره تموم می شه. اما با تموم شدنش دل همه مون رو می بره.

حیف که خیلی کم بود، فقط یه ماه!

حیف که نمی دونم بازم به این مهمونی دعوت می شم یا نه.

حیف که به اندازه کافی کیف نکردیم.

حیف که خیلی ها نیومدن.

حیف که خیلی ها تا نگی «پارتی» اصلا متن رو نمی خونن.

حیف من که برای جذب تو به جای «ضیافت الله» باید اسم «پارتی» رو بیارم تا تو اینو بخونی.

حیف خدا که بنده ای به بی لیاقتی من داره و هنوزم مهمونم می کنه.

حیف...

این فقط یک شب از سی شب ماه رمضان بود که خدا من رو در مسجد امام حسین، میدون امام حسین، مهمون کرده بود!

سریال های رمضانی

این نقدی است که برای سریال های پارسال نوشته بودم. البته مطمئناً وقتی افرادی مثل عطاران برای ما فیلم نسازند، ارزش ها خود به خود رشد می کنند، و به همین دلیل من مطمئنم که سریال های امسال خیلی بهتر از پارسال اند. اما شما این متن را بخوانید و خودتان میزان رشد را قضاوت کنید.

بی شک دیگر نیازی نیست که به مردم آگاه و فرهیخته ی ایرانی گوشزد کنیم که سریال های امسال چه ضعف هایی داشت، نیاز نیست بگوییم مسائلی چون سقط جنین، اعتیاد، همسر دوم، و مانند آن دغدغه ی جوانی که در حال پیمودن قله­های معرفت و معنویت است، نیست، نیازی نیست که بگوییم مسخره کردن سنت های اصیل و عزای ایرانیان، مصداق ادخال سرور در قلب مومن نیست، نیازی نیست که بگوییم تنزل دادن زندگی انسانها به پست­ترین نیاز های حیوانی در شان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران نیست... اینها همه مواردی است که بحمد الله کودکان این مرز و بوم هم به راحتی آن را تشخیص می دهند و نیازی به درشت نمایی ندارد. البته بماند که هستند کارگردانان و مدیرانی که به اندازه ی کودکان ما هم قدرت تشخیص ندارند.

آنچه امروزه وظیفه ی ماست و در این مختصر می خواهیم به آن بپردازیم، ریشه یابی وجود این ضعف ها است. امروز ما باید به این سوال پاسخ بدهیم که چرا کارگردان ما گِرِهی زیبا تر از اعتیاد و سقط جنین نمی یابد، چرا خنده دار ترین صحنه­ی سریال ما در مسخره کردن مراسم ترحیم شکل می گیرد؟ چرا شاهکار کارگردان ما در کنار کاسه ی توالت نقش می بندد؟ چراشخصیت های مثبت داستان ها این قدر نچسب و کسل کننده اند؟ چرا بیان مضامین سنگین فلسفی و عرفانی تا این حد نامانوس و غریب اند؟ چرا اعتراض فرهیختگان جامعه به برنامه های مسموم رادیو و تلویزیون بی نتیجه می ماند؟ و هزاران "چرای" دیگر که در ذهن هر انسان دغدغه مندی شکل می گیرد و بی جواب می ماند.

حاصل مطالعات نگارنده، آسیب شناسی رسانه ی ملی از 4 بعد اصلی است. این 4 زاویه همان ابعادی است که هم مدیران صد و سیما به شدت در آن ضعف دارند و هم کارگردانان و برنامه سازان. خواننده ی عزیز توجه دارد که رسانه در نوک پیکان رشد جامعه قرار دارد. اگر به سمت تعالی حرکت کند جامعه متعالی می شود و اگر در دره های ضلالت سقوط کند جامعه گمراه می شود و از آنجا که اداره کنندگان رسانه به مدیران و برنامه سازان محدود می شوند، پس هر ضعفی در ایشان به اعماق جامعه رسوخ خواهد کرد و این یعنی حساسیت آن 4 مورد و لزوم تقویت آنها در اصحاب رسانه.

اولین و مهمترین نقطه ضعف در شناخت انسان است. کاگردانی که الگوی خود را کارگردانان غربی می داند_یعنی کسانی که انسان را مثلا با سگ پاولوف مقایسه می کنند_ نمی تواند انسان را درست بشناسد و عدم این شناخت موجب عدم شناخت نیاز های انسانی می شود. پس نباید از چنین فردی انتظار داشت که گره داستان خود را به چیزی فراتر از اعتیاد و سقط جنین و طلاق و ازدواج مجدد و... اختصاص دهد. انسان در نگاه او موجود مریضی است که با دیدن مریضی خود در تلویزیون تسکین می یابد و از این رو سریال های ما شبیه صفحه ی حوادث روزنامه ها است که دردی جز قتل و دزدی را منعکس نمی کند شاید بزرگترین ایراد برنامه هایی مثل اغما، بزنگاه و ساعت شنی از این دست باشد.

عدم درک صحیح از اسلام، دومین اشتباه زمامداران رسانه ای ماست. بدون تردید کسی که اسلام را به عنوان یگانه مکتب منجی عالم بشریت نشناخته است نمی تواند مبلغ آن باشد. پس (باشناختی که از بسیاری از کارگردانان دارید) نباید انتظار داشته باشید که صدا و سیمای جمهوری اسلامی، منعکس کننده ی اسلام ناب محمدی باشد چه این آرمان بزرگی است که مسوولین ما حتی به آن فکر هم نمی کنند. وجود "کارشناس مذهبی" پیشنهاد خوبی بود برای تقویت این ضعف، اما عملاً به ما نشان داد که عبور از کارشناس برای کارگردان توانمند رادیو و تلویزیون کار سختی نیست. حجاب های ناقص، دوستی های قبل از ازدواج، الفاظ رکیک، حذف مناسک دینی و ترویج گناهانی مثل دروغ و غیبت، نمونه های ظاهری این شناخت ناقص و زیبا جلوه دادن شیطان، ترسناک کردن قبر و قیامت، مشغول کردن جوانان به مسایل جنسی نمونه های نامریی آن است.

آشنایی با هنر به عنوان مخلوق زیبای خداوند کلید سومی است که هر رسانه ای باید به آن مجهز باشد. اسلام شناسان و انسان شناسانی که از این نعمت بی بهره باشند هرگز جایی در صدا و سیمای ایران اسلامی نخواهند داشت چرا که هنر آنان برای اسلام، به ضرر اسلام تمام می شود. و این درست شبیه آن سرباز جاهلی است که به جبهه های خودی شلیک می کند. بیزار کردن جوان از نماز، خسته کردن مخاطب از قشر مذهبی با کاریکاتور کردن آنها نتیحه­ی این ضعف عمیق است که بسیاری اوقات از روی عمد صورت نمی گیرد. شاید مهمترین اشکال "مثل هیچ کس" در همین است هر چند اگر بهترین بازیگران را به کار گرفته باشد.

چهارمین و آخرین نقطه ضعف مسوولین برنامه ساز در شناخت ناصحیح از رسانه است. کسی که خصوصی ترین مشکلات گروه خاصی از مردم را به صحنه می کشد و با بهانه ی "درد جامعه " از آن دفاع می کند و یا با ترویج فحشا می خواهد مانع جذب جوانان به ماهواره شود، اگر انسان مغرضی نباشد مطمئنا در شناخت رسانه مشکل دارد. آیا چنین فردی نمی داند طرح چنین مسایلی چه کودکان و نوجوانان و حتی جوانانی را مسموم می کند؟ شک نکنید که او یا جاهل است و یا خود را به جهالت می زند که در هر دو صورت مقصر است و مستوجب باز خواست!

سریال های امسال هم گذشت و فقط خدا می داند که چه ضربه هایی به جامعه اسلامی ما وارد کرد. اما خداوند دو گروه را به عنوان منجیان این راه قرار داده است. اول رهبری الهی و مسئولان دلسوزی هستند که تحت لوای این ولایت گام بر می دارند و دوم مردم آگاه و حزب الله اند که با احیای فرهنگ امر به معروف و نهی از منکر جامعه را تا رسیدن به انقلاب بزرگ حضرت ولی الله الاعظم ارواحنا فداه هدایت می کنند.

مرجعیت هم بازیچه شد!

از وقتی شیخ یوسف صانعی مرجع تقلید شد، باید در ساز و کار مرجعیت کمی تجدید نظر می کردیم اما کوتاهی و شاید احترام بی جا کردیم. البته صانعی تنها نیست، تاریخ مراجع تقلید خطاکار را کم تجربه نکرده است، نمونه اش شریعتمداری و حسینعلی منتظری! صانعی هم در صف همین ها؛ تازه آن ها علم داشتند و مشکلشان بصیرت و تقوی بود اما صانعی در همه آزمونها مردود شده است... اگر تیتر امروز روزنامه های زرد در حمایت از صانعی "حفظ جایگاه مر جعیت" نبود، این مطلب را نمی نوشتم اما گویا دیگر چشم پوشی مجاز نیست زیرا مشکل عمیق تر از این حرف­هاست. 

 

مشکل این است که جایگاه مراجع در جامعه و فرهنگ ما معلوم نیست. کسی مثل رهبری که بالاتر از او در نظام اسلامی و در زمان غیبت امام عصر متصور نیست، توسط مجلس خبرگان نظارت می شود، رئیس جمهور ناظر دارد، خبرگان ناظر دارند، همه و همه ناظر دارند غیر از مراجع. شما می دانید که دین نازنین اسلام، برای هر چیزی برنامه دارد و اجازه نمی دهد که هر کسی به هر اندازه علم وتقوی بتواند با ابزار دین مردم را بفریبد؛ احتمالاً روایت نظارت بر مراجع را شنیده اید: 

 

فَأَمَّا مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوهُ وَ ذَلِکَ لَا یَکُونُ إِلَّا بَعْضَ فُقَهَاءِ الشِّیعَةِ لَا کُلَّهُم[1] 

 

دقت را می بینید؟! بعضی این ویژگی را دارند نه هر کس که خواست سوء استفاده کند! چقدر مقدس بود مرجعیت تقلید و چقدر بازیچه شد توسط این اقلیت تابع هوای نفس! مکانیزم بزرگ نظارت بر مراجع هشیاری مردم است و تقلید آگانه ایشان از بزرگان، و مردم ولایت­مدار ما هرگز به فقیه بی ولایت بها نخواهند داد.

هان ای مردم، آگاه باشید که تا وقتی به ارزش ها وفادار باشید، اقلیت گمراه نمی توانند مقدسات را به بازی بگیرند...



[1]  وسائل‏الشیعة، جلد27، صفحه131: هر کس از فقهاء که نگهدار نفس خود، حافظ دینش ، مخاف هوای نفسانی خویش و مطیع امر مولایش بود، پس یر عموم مردم واجب است که از او تقلید کنند. و این نیست مگر بعضی از فقهاء شیعه، نه همه آن ها.

از غدیر تا ظهور

 تا شعبان تمام نشده، مهمترین و شاید آخرین پست انتظار رو هم می گذارم...

 

شما را به خدا این جمله را با دقت بخوانید و در موردش خوب فکر کنید: «در نگاه تاریخى به اسلام و در تحلیل تاریخىِ حوادث صدر اسلام، موضوع غدیر -یعنى نصب جانشین- یک ضرورتى بود که اگر آن‏چنان که تدبیر شده بود -تدبیر رحمانى و الهى و تدبیر نبوى- عمل مى‏شد، بدون تردید مسیر تاریخ بشر عوض مى‏شد و امروز ما در جایگاه بسیار جلوترى از تاریخ طولانى بشریت قرار داشتیم... اگر این حادثه اتفاق مى‏افتاد که حفظ و گسترش کمّى و گسترش کیفى در این موجود خلق شده‏ الهى -یعنى جامعه‏ى اسلامى نبوى- مى‏توانست به قدر ده دوازده نسل، پى‏درپى حراست و حفاظت بشود، آن وقت مسلّم بود که این حرکت در طول تاریخ بشر، شکست‏ناپذیر مى‏ماند. معنایش این نبود که بشر، دوران انتظارى نخواهد داشت و خود در طول این دوازده نسل، به نهایت مطلوب خود خواهد رسید.[1]»

این دیگر چه جورش است؟ هر چه رشته کرده بودیم، پنبه شد! این حرف انگار تیشه به ریشه همه دانسته­ها و اندوخته­های ما می­زند! همیشه می­گفتیم خدا لعنت کند کسانی را که نگذاشتند اهداف غدیر به انجام برسد و سبب شدند که خداوند امام ما را از ما غایب گرداند (داستان چراغ­کِشی و چراغ­­کُشی را که یادتان هست؟) همیشه می­گفتیم همه مصایب مسلمین از غدیر نشأت می­گیرد، همیشه می­گفتیم اگر غدیر را در غدیر دفن نمی­کردند، ما خیلی زودتر از این­ها به جامعه مطلوب خویش می­رسیدیم، همیشه می­گفتیم ای کاش آرمان غدیر نتیجه می­داد تا دیگر انتظاری در کار نباشد، همیشه می­گفتیم... پس این چه حرفی است که انگار انتظار را فرض دانسته است و انگار نه انگار که مقصر این غیبت خود ماییم؟!

نوشته­های قبلی بیش و کم سر نخ­هایی در جواب این سؤال می­داد، اما بهتر از هر جوابی، توضیحی است که اندیشمندِ طراحِ سؤال ارائه می­کند: «اگر این حادثه اتفاق مى‏افتاد... آن وقت مسلّم بود که این حرکت در طول تاریخ بشر، شکست‏ناپذیر مى‏ماند. معنایش این نبود که بشر، دوران انتظارى نخواهد داشت و خود در طول این دوازده نسل، به نهایت مطلوب خود خواهد رسید؛ اگر آن‏طورى که پیغمبر معین کرده بود، امیرالمؤمنین، بعد امام حسن، بعد امام حسین، بعد ائمه‏ى دیگر، یکى پس از دیگرى مى‏آمدند، باز به گمان بیشتر، بشر نیاز به یک دوران انتظار داشت تا بتواند آن جامعه آرمانى را تحقق ببخشد. اما در آن صورت اگر این تعاقب معصومین، این دست‏هاى امین و کارآمد، مى‏توانستند این حادثه‏ى ایجاد شده‏ى در واقعیت را حفظ کنند، آن وقت مسیر بشر، مسیر دیگرى مى‏شد.[2]»

معما چو حل گشت، آسان شود! در «زیباترین انتظار» گفتیم که انتظار مخصوص ما و زمان ما نیست، از قبل غدیر، انتظار بوده و تا بعد ظهور هم خواهد بود. انتظار اصلی، انتظار ملاقات خداست که تا قبل از ورود به بهشت بر طرف نخواهد شد[3]؛ پس گره زدن غدیر به انتظار، ناشی از یک کم توجهی است، اما بی توجهی به غدیر هم یک درد به دردهای منتظران افزوده و آن دوری از وجه الله است، همو که امروز در پرده غیبت است و منتظر بازگشت ماست. (ر.ک: زیباترین انتظار)

غدیر، اگرچه اصل انتظار را از بین نبرده، ولی به طور حتم دو مسیر را در مقابل آیندگان قرار داده است: مسیر حق و مسیر باطل، مسیر ایمان و مسیر کفر (نفاق را هم در جرگه کفر بگذارید، سوای ظاهر فریبنده­اش)؛ در مورد باطل سخن زیاد است و مجال کم؛ باطل همان است که خون به دل پیامبر اعظم کرد، باطل همان است که رسیمان به در خانه امیرالمومنین برد، باطل همان است که خیمه گاه حسین علیه السلام را به آتش کشید، باطل همان است که اهل بیت پیامبر را یکی پس از دیگری به شهادت رساند و اسباب غیبت امام ما را فراهم ساخت، باطل همان است که...

اما مهم­تر از باطل، حق است؛ حقی که راه را شناخته و می­خواهد آن را بپیماید، ولی موانع جلوی او را می­گیرد، حقی که اگر غدیر را -تمام و کمال- به جان می خرید، جامعه آرمانی خویش را تا امروز ساخته بود، حقی که اهل آن ضعیف و سست اراده است، حقی که در تبعیت از امام و رهبرش، باطل از او پیشی گرفته است[4]، حقی که علی را با چاه همنشین می­کند و مهدی را با سرداب!

از باطل که انتظاری نیست، اما حق چرا این گونه است؟ حق که به حقیقت رسیده، پس چرا سر تسلیم فرود نمی آورد؟ انگار اهل حق هم از حقیقت دور افتاده است! همان حقیقتی که از روز غدیر تا امروز، توسط همه -دوست و دشمن- مغفول مانده است! همان حقیقتی که چیزی جز «ولایت» و «ولایت­پذیری» نیست؛ مشکل باطل این بود که علی را نه دوست داشت و نه ولایت او را پذیرفته بود، و مشکل حق این است که علی را فقط دوست دارد و اما او هم ولایت­پذیر نیست.

خودمان را بسنجیم؛ در ولایت­های کمتر -مثل ولایت پدر یا ولایت فقیه- چقدر ولایت­پذیر بوده­ایم که هر روز در دعای عهد ادعای ولایت­پذیری می­کنیم: اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ الذَّابِّینَ عَنْهُ وَ الْمُسَارِعِینَ فِی حَوَائِجِهِ وَ الْمُمْتَثِلِینَ لِأَوَامِرِهِ وَ الْمُحَامِینَ عَنْهُ وَ الْمُسْتَشْهَدِینَ بَیْنَ یَدَیْه[5]؛ (هر چند که این یک دعاست، اما باید دانست که حتی آرزو هم بر ولایت­ناپذیران عیب است!)

هیچ فکر کرده­اید که چرا وقتی کلمه «قائم» را می­شنوید، بلند می­شوید و در مقابل قبله دست­تان را روی سر می­گذارید؟ ادب و احترام؟ سلام و صلوات؟ شاید؛ ولی نگاه قشنگ­تری هم وجود دارد، شاید خدمت حضرت عرضه می­داریم که ای قیام کننده، بیا و قدم روی سر ما بگذار، یا این که می­گوییم سر ما به فدای خاک قدوم تو...؛ اما به نظر می­رسد که داستان برای ما ولایت­ناپذیرانِ مدعی فرق می کند، شاید ما باید دست روی سرمان بگذاریم و ملتمسانه فریاد بزنیم: خاک بر سر ما که در همه امتحان­های ولایت­پذیری مردود می­شویم؛ ای نازنین زهرا، ای سید و ای مولای ما، تو بیا و دست ولایت بر سر ما بکش، شاید ما هم ولایت­پذیر شدیم...



[1]  عید غدیر29/10/1384- بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى‏ در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاه امام صادق(علیه‏السّلام)

[2]  عید غدیر29/10/1384- بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى‏ در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاه امام صادق(علیه‏السّلام)

[3]  الْخاشِعینَ الَّذینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ أَنَّهُمْ إِلَیْهِ راجِعُونَ (بقره/46): فروتنان، همان کسانى (هستند) که مى‏دانند با پروردگار خود دیدار خواهند کرد و به سوى او باز خواهند گشت (46)

[4]  -  خطبة 25 نهج البلاغه: وَ اللَّهِ لَأَظُنُّ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ سَیُدَالُونَ مِنْکُمْ بِاجْتِمَاعِهِمْ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِکُمْ عَنْ حَقِّکُمْ وَ بِمَعْصِیَتِکُمْ إِمَامَکُمْ فِی الْحَقِّ وَ طَاعَتِهِمْ إِمَامَهُمْ فِی الْبَاطِلِ...، اللَّهُمَّ إِنِّی قَدْ مَلِلْتُهُمْ وَ مَلُّونِی وَ سَئِمْتُهُمْ وَ سَئِمُونِی فَأَبْدِلْنِی بِهِمْ خَیْراً مِنْهُمْ وَ أَبْدِلْهُمْ بِی شَرّاً مِنِّی اللَّهُمَّ مِثْ قُلُوبَهُمْ کَمَا یُمَاثُ الْمِلْحُ فِی الْمَاءِ أَمَا وَ اللَّهِ لَوَدِدْتُ أَنَّ لِی بِکُمْ أَلْفَ فَارِسٍ مِنْ بَنِی فِرَاسِ بْنِ غَنْمٍ: سوگند به خدا مى بینم که این قوم به زودى بر شما چیره شوند به خاطر اجتماعى که آنان بر باطلشان دارند، و تفرقه اى که شما از حق دارید، و محض اینکه شما در راه حق به امام خود عاصى هستنید، و آنان در راهباطل مطیع رهبر خویشند...، الهى من از اینان ملول شده ام و آنان از من، من از اینان افسرده ام و آنان از من، پس بهتر از اینان را به من عنایت کن، و به جاى من شرّى را بر ایشان بگمار. خداوندا، دلشان را آب کن چون نمکى که در آب حلّ شود. به خدا قسم دوست دارم به جاى شما هزار سوار از قبیله بنى فِراس بن غَنم داشتم.

[5]  بحارالأنوار، جلد83، صفحه284، باب45: پروردگارا مرااز انصار و یاران آن بزرگوار قرارده  و از آنان که از او دفاع می­کنند و از پی انجام مقاصدش می­شتابند و اوامرش را امتثال می نمایند و حامی وی بوده و در حضورش به درجه ی رفیع شهادت میرسند.

رسانه بعد از ظهور

همیشه مبدأ تاریخ را بر اساس مهم­ترین اتفاق ها تعیین می­کنند، مثل تولد حضرت عیسی (علی نبینا و آله و علیه السلام) یا هجرت پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)، این در حالی است که همه ما قبول داریم مهم­ترین اتفاق این عالم، ظهور امام عصر (ارواحنا فداه) است؛ پس طبیعی است که مبدأ تاریخ را برای عصر جدیدی که آن را عصر ارتباطات یا عصر رسانه هم می­گویند، ظهور ولی الله الاعظم بدانیم، حالا این که ظهور هنوز رخ نداده، مشکل کوچکی است که اصلاً فکرش را هم نمی­کنیم زیرا برای ما ارتباطی­ها، گذشته و آینده فرقی نمی کند، ما می خواهیم مسلط بر زمان باشیم نه در سیطره آن!

پس مبدأ تاریخ ما ظهور است، یعنی همه چیز را بر اساس آن می­سنجیم، درست برعکس تمدن منحط غرب که در همه چیز، معیارش را رنسانس قرار داده است. رنسانس یک اتفاق طبیعی بود که به خاطر دوری از خدا رخ داد و اتفاقاً بعد از آن هم ادامه یافت با این تفاوت که شکلش عوض شد اما ظهور، یک حماسه بزرگ است که اگر چه آن هم نتیجه یک­سری مقدمات طبیعی -و فرا طبیعی- است ولی به خاطر «خدایی» بودنش، هویتی یافته که هزاران رنسانس را هم نمی توان با آن مقایسه کرد.

از آن جا که ظهور یک معجزه نیست، پس هیچ­کس هم منتظر یک امر خارق­العاده نیست. اگرچه از یک­شبه بودنش همه تعجب می کنند، ولی کسی انتظار ندارد که اتفاقی از جنس فیلم های هالیوودی صورت بگیرد و مثلاً یک سفینه از فضا بیاید و مردم را نجات بدهد، بلکه مقدماتی دارد که هر وقت آن مقدمات صورت گرفت، آن حادثه بزرگ هم اتفاق می افتد.

یکی از آن مقدمات، وجود یاران کافی برای امام عصر است، و اتفاق دیگر جدا شدن حق از باطل، -و نه نابود شدن باطل توسط حق- است، شاید بتوان گفت که وقتی نفاق از بین برود، دو جبهه حق و باطل از هم جدا می شوند و آن­گاه، حضرت تشریف می آورند. با این توجه، قواعد به ما می گویند که ظهور خیلی زود صورت می گیرد و اکنون، این وظیفه ماست که آخرین شرایط را مهیا کنیم؛ چرا که مقدمات طبیعی ظهور طی شده و همه چیز به ما -یعنی مدعیان انتظار- بستگی دارد.

با یک مطالعه نه چندان عمیق در تاریخ، می توان فهمید حکومتی که با «اندیشه» و «محبت» اداره نشود، امپراتوری خواهد بود و از آن جا که حکومت الهی ذاتاً با هرگونه دیکتاتوری ناهم­خوان است، شبکه ارتباطی، مهم­ترین چیزی است که می تواند چنین حکومتی را محقق سازد، اثبات این ادعا هم نمونه تاریخی آن است که در داستان حضرت سلیمان(علی نبینا و آله و علیه السلام) رخ داد. در این حکومت چون ابزار ارتباطی چون هدهد، جن و... کاملا تعریف شده است، جامعه دوران شکوفایی خود را طی می کند و اگر حکومت آن حضرت ادامه نمی یابد اشکالش اتفاقاً در ضعف همین ابزار ارتباطی است.

به هرحال دین آخرین پیامبر، دین قلم[1]، تفکر[2] و بیان[3] است و رسالت اوتبلیغ[4]. آن چه قطعی است این است که حکومت اندیشه و محبتِ او، جز با ارتباطات میسر نمی شود و در عین حال ذره ای نفاق و فریب را بر نمی­تابد. پس طبیعی است که قبل از ظهور، لازم باشد که از عصر ارتباطات اندکی بگذرد و فریب­هایش صورت بگیرد، تا آن جا که دیگر نتواند جلب اعتماد کند، یعنی روحش نابود شود و جسم­اش باقی بماند. آن گاه نوبت به یاران امام عصر برسد که با روش جدید، روح جدید در رسانه ایجاد کنند و افکار عمومی را به جای فریب، هدایت نمایند. اگر رسانه عرصه هدایت ولی الله الاعظم است، پس طبیعتاً باید به رسانه­ای برسیم که دلها را بدون دروغ و فریب به هم پیوند می­دهد و بدیهی است که در این رسانهمشکلاتی مثل سانسور نخواهد بود، یعنی این جامعه است که نمی گذارد اتفاقی بیفتد نه سانسور و نظارت های مثل آن.

یادمان باشد که راههای نو را کسانی می توانند بیابند که از هوای نفس دوری بجویند و با کودک معصوم روح خود، ارتباط صحیح برقرار کنند. رسانه آینه است، لسان الله است. آینه خش­دار نه تنها به درد نمی خورد، بلکه بدتر است و خراب­تر می کند. برای صاف شدن آینه دوران ظهور، مردی از جنس ظهور لازم است، شاید خود امام عصر، یا چیزی مثل روضه سیدالشهدا. 1400 سال است که سیاهی فاطمیه و محرم ما را به ظهور نزدیک کرده است، این عشق و پاکی در همه انسان­ها هست اما عجیب است که رسانه ها نتوانستند با آن دلبری کنند، واقعاً اشکال کار کجاست؟



[1]  ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ ﴿قلم/1)

[2]  إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ لِّأُوْلِی الألْبَابِ *الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (آل عمرا/190 و 191)

[3] الرَّحْمَنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ * خَلَقَ الْإِنسَانَ * عَلَّمَهُ الْبَیَانَ (الرحمن/1تا4 )

[4]  وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ

زیباترین انتظار

اگر خدا بهترین بندگانش را در میان مردم عادی قرار نداده بود، ما هم «زیباترین انتظار» را در شماره­های میانی نشریه نمی­آوردیم تا به آداب و رسوم ژورنالیسم وفادار مانده باشیم، اما چه کنیم که سنت­های الهی از قوانین انسانی پیشی گرفته­اند و مهم­تر از همه آن که مبارک­ترین شب سال بعد از شب قدر -یعنی نیمه شعبان- در قلب این ایام قرار گرفته است.

خدا رفتگان شما را بیامرزد، گذشتگان ما را هم، یادگاران انقلاب را نیز. اعجوبه هایی بودند این ستارگان صدر انقلاب، انگار از صد سال آینده­شان خبر داشتند. مثلاً همین شهید مطهری، همو که امام را در فقدان خود سوزاند، عجیب ابتکاراتی داشت، ظواهر را می­شکافت و تا هفتاد بطن را وارسی می­کرد و آنگاه، سره را از ناسره بیرون می­کشید. مثل همین بحث انتظار، آن را به دو نوع «مخرب» و «سازنده» تقسیم می­کند و هر یک را دقیقاً حلاجی می­نماید: انتظار مخرب آن است که گوشه­ای بنشینی و منتظر فریادرس باشی؛ و انتظار سازنده، این است که به پاخیزی و تمام مقدمات حضور و ظهور را فراهم سازی؛ شاید به تعبیر امروزی بتوان گفت که اولی منتظر «آمدن» امام زمان است و دومی منتظر «رسیدن» به او.

اما این هم کاملاً امروزی نیست، زیرا جوان آرمان­طلب امروز را اقناع نمی­کند. کدام­یک از شما انتظار مخرب را تصور می­کند؟ هیچ­کس، کودکان هم می­دانند که این انتظار یک دروغ بزرگ است، منتظر چیز دیگری هستیم؛« عدالت»؟! عدالت هم کافی نیست، خوب و لازم است اما کافی نیست؛ به فرض که در همه جا عدل و داد گسترش یافت، آیا دیگر ما آرام می­شویم؟ هرگز! ما را هیچ چیز آرام نمی­کند، انگار این دنیا برایمان تنگی می­کند، نه این که ناشکری کنیم، نه؛ اما کوچک است دیگر! انگار که عقاب را در قفس مگس بیندازند!

ما دنبال زیایی محضیم، لذت بی نهایت، عشق بی پایان؛ اصلاً انگار تصورش هم در این دنیا محال است. مظروفی است که در ظرف این دنیا نمی­گنجد. لذت محض گویا جز در آغوش بی­نهایت محض -خدای عز و جل- اتفاق نمی­افتد. پس چقدر سخت است دوری او و چقدر مشتاقیم به زیارت او، و شاید همین جاست که غنچه انتظار می­شکفد و گرد غم بر سینه­ها می­نشیند و نای و نی را به فغان می آورد: بشنو از نی  چون حکایت می کند، از جدایی ها شکایت می کند...

پس اگر دوری از خدا جزء ذات این دنیاست، انتظار هم جزء لاینفکّ آن است و همین است راز انتظار که از آدم تا خاتم و بعد از ایشان را نیز مبتلا کرده و شکوِه از آن را نمک زندگانی قرار داده؛ از گریه آدم علیه السلام تا مناجات های مهدی صاحب الزمان.

لیک خدا مهربان­تر از آن است که بنده اش را دلخسته نگه دارد؛ او اگرچه زیبایی «الله» را در دنیا مخفی کرده است، اما از زیبایی «وجه الله» دریغ ننموده و آرامه جان را به ما هدیه داده است، اگر  چشمانمان را باز کنیم...

آری، انتظار نه برای عدالت و نه برای راحتی دنیاست، انتظار گرد غم روی سینه هر آزاده ایست که غیر از خدا کسی را ندارد و غیر از خدا، کسی او را آرام نمی­کند؛ و در دوری او «وجه الله» است که کمی از این بار غم را به دوش می­کشد. انتظار زیباست همان طور که درد غم زیباست، انتظار زیباست همان طور که خدا زیباست و انتظار زیباست همان طور که وجه الله زیباست.

با این وجود ظهور وجه الله، پایان انتظار نیست همان طور که پایان زیبایی نیست و بل، تازه آغاز انتظار و آغاز زیبایی است چرا که تازه زیبایی­ها شکوفا شده و عشق به آن حقیقت پاک، آغاز گردیده است.

خدایا! زیباترین ظهور را برسان تا در کنار زیباترین حضور، زیباترین انتظار را تجربه کنیم...